كودتاي‌ مارك‌ دار

نويسنده: ‌موسي‌ حقاني
‌سوم‌ اسفندماه، يادآور واقعه‌اي‌ تلخ‌ و سرنوشت‌ساز در تاريخ‌ معاصر ايران‌ است. هر فرد آشنا با تحولات‌ ايران‌ مي‌داند كه‌ در سوم‌ اسفند 1299 شمسي‌ پايتخت‌ كشور -- تهران‌ --- براساس‌ طرحي از پيش‌ آماده‌ شده‌ به‌ اشغال‌ قواي‌ قزاق‌ درآمد و كودتاگران‌ به‌ سرعت‌ و به‌ راحتي‌ موفق‌ به‌ قبضه‌ كردن‌ امور شدند. كودتاگران‌ مدعي‌ بودند براي‌ سر و سامان‌ دادن‌ به‌ وضعيت‌ آشفته‌ كشور قيام‌ كرده‌ و خواهان‌ پيشرفت‌ و ترقي‌ كشور و قطع‌ ريشه‌ فساد هستند. استقرار امنيت‌ از طريق‌ ايجاد قشون‌ قوي، اصلاح‌ وضعيت‌ اقتصادي، تامين‌ حقوق‌ كارگران، كنترل‌ تورم، اصلاح‌ امور شهري، لغو كاپيتولاسيون، الغاي‌ قرارداد 1919 براي‌ حفظ‌ دوستي‌ با انگلستان‌ و رفع‌ سوءتفاهمات‌ ميان‌ دو كشور، شعارهاي‌ ديگري‌ بود كه‌ كودتاگران‌ به‌ عنوان‌ اهداف‌ خود اعلام‌ كردند.1
اين‌ اظهارات‌ هر چند بعدها دستمايه‌ تاريخ‌نگاري‌ رژيم‌ پهلوي‌ و مورخان‌ وابسته‌ به‌ آنها شد، اما هيچ‌ وقت‌ نتوانست‌ اذهان‌ پرسشگر ملت‌ ايران، به‌ ويژه‌ آگاهان‌ سياسي‌ را نسبت‌ به‌ منشا و اهداف‌ كودتا قانع‌ كند. شواهد فراواني‌ حكايت‌ از آن‌ مي‌كرد كه‌ دست‌ پنهان‌ انگلستان‌ در وراي‌ تحولات‌ منجر به‌ كودتا دخيل‌ بوده‌ است. لذا كودتاي‌ سوم‌ اسفند 1299، برخلاف‌ تمامي‌ تلاش‌ عوامل‌ آن‌ در پنهان‌ كردن‌ نقش‌ انگلستان‌ از همان‌ ابتدا به‌ كودتايي‌ انگليسي‌ شهرت‌ يافت.2 گذر زمان نيز نه‌ تنها اين‌ انديشه‌ را كمرنگ‌ نكرد، بلكه‌ با انتشار اسناد و شكل‌گيري‌ اقدامات‌ كودتاگران‌ كه‌ منجر به‌ تحكيم‌ موقعيت‌ انگلستان‌ در ايران‌ شد. اين‌ مساله‌ در قالب‌ يكي‌ از مسلمات‌ تاريخي‌ تجلي‌ پيدا كرد تا جايي‌ كه‌ رضاخان‌ نيز مجبور به‌ اعتراف‌ شد و گفت: «انگليسي‌ها من‌ را بر سر كار آوردند، اما ندانستند با چه‌ كسي‌ طرف‌ هستند.» دكتر مصدق‌ كه‌ خود شاهد اين‌ اعتراف‌ بود، اضافه‌ مي‌كند: «همان‌ كسي‌ كه‌ او را آورد، چون‌ ديگر مفيد نبود او را برد.»3
متاسفانه‌ در تاريخ‌نگاري‌ عصر پهلوي‌ و بقاياي‌ آن‌ اعتراف‌ صريح، عامل‌ كودتا نه‌ تنها در نظر گرفته‌ نمي‌شود، بلكه‌ كودتاي‌ 1299 را «قيام‌ ملي» معرفي‌ مي‌كند. دربار پهلوي‌ و وابستگان‌ رضاخان‌ در اين‌ زمينه‌ گوي‌ سبقت‌ را از ديگران‌ ربوده‌ و به‌ ستايش‌ كودتا و عامل‌ آن‌ مي‌پردازند. محمدرضا پهلوي‌ اقدامات‌ پدر خود را ناشي‌ از نداي‌ وجدان‌ مي‌داند.4 برخي‌ از ماموران‌ انگليسي‌ نظير اسكراين‌ كه‌ مامور تبعيد رضاخان‌ بود نيز صراحتا دخالت‌ انگليسي‌ها را در كودتا منكر مي‌شوند.5 برخي‌ ديگر عمليات‌ هماهنگ‌ و جهت‌دار كودتا را همسويي‌ اتفاقي‌ نيروهاي‌ ملي‌ و وطن‌پرست‌ ايراني‌ با سياست‌ انگلستان‌ مي‌دانند كه‌ در مجموع‌ به‌ نفع‌ ايران‌ تمام‌ شد.
براي‌ روشن‌شدن‌ موضوع‌ دخالت‌ انگلستان‌ در كودتا لازم‌ است‌ به‌ سابقه‌ حضور انگلستان‌ و منافع‌ آن‌ كشور در ايران‌ توجه‌ و سپس‌ با بررسي‌ منابع‌ مستند، عملكرد كانون‌هاي‌ رسمي‌ و غيررسمي‌ وابسته‌ به‌ انگلستان‌ را در اين‌ خصوص‌ مورد بازبيني‌ قرار دهيم.

ايران؛ كليد هندوستان‌

دخالت‌ آشكار و مستقيم‌ در امور ايران، به‌ اوايل‌ دوره‌ قاجار باز مي‌گردد. با تصرف‌ هندوستان، ايران‌ علاوه‌ بر جايگاه‌ اقتصادي‌ و موقعيت‌ استراتژيك، از جهت‌ همسايگي‌ با انگلستان‌ در هندوستان‌ و اين‌كه‌ كليد تصرف‌ هندوستان‌ در دست‌ ايرانيان‌ بود، مورد توجه‌ ويژه‌ قرار گرفت. كشف‌ نفت‌ و ظهور قدرت‌ جديد در روسيه، موقعيت‌ استراتژيك‌ ايران‌ را براي‌ حفظ‌ منافع‌ انگلستان‌ در هند و منطقه‌ افزايش‌ داد. به‌ همين‌ دليل‌ انگليسي‌ها در تمامي‌ تحولات‌ ايران، حضوري‌ جدي‌ و قوي‌ پيدا كردند لرد كرزن‌ درخصوص‌ اهميت‌ ايران‌ مي‌گويد: «موقعيت‌ جغرافيايي‌ ايران، عظمت‌ منافع‌ ما در آن‌ كشور و امنيت‌ آتي‌ امپراتوري‌ شرقي‌ ما، امروز هم‌ درست‌ مانند 50 سال‌ گذشته‌ به‌ ما اجازه‌ نمي‌دهد خود را از آنچه‌ در ايران‌ رخ‌ مي‌دهد بركنار نگه‌ داريم.»6 عظمت‌ منافع‌ انگلستان‌ در ايران‌ را با مروري‌ بر فهرست‌ امتيازات‌ آنها در كشورمان‌ به‌ راحتي‌ مي‌توانيم‌ به‌ دست‌ بياوريم:
1. شعبه‌ تلگراف‌ هند و اروپا و كمپاني‌ تلگراف‌ هند و اروپا
2. بانك‌ شاهنشاهي‌
3. تجارت‌ دريايي‌ در خليج‌فارس‌
4. شركت‌ نفت‌ ايران‌ و انگليس‌
5. امتياز شركت‌ لينچ‌ بروس‌ در كارون‌ و جاده‌ اهواز به‌ اصفهان‌
6. امتياز سنديكاي‌ راه‌آهن‌ در ايران‌
7. موسسات‌ مختلف‌ بازرگاني‌ بريتانيا و هند
يكه‌تازي‌ انگلستان‌ در ايران‌ پس‌ از سقوط‌ رژيم‌ تزاري‌ روسيه‌ به‌ منظور حفظ‌ منافع‌ فوق‌الذكر و تعميق‌ سلطه‌ بر ايران، تمام‌ تحولات‌ ايران‌ را تحت‌الشعاع‌ خود قرار داد. طرح‌ قرارداد 1919 از سوي‌ لردكرزن‌ در همين‌ فضا صورت‌ گرفت. لرد امپرياليست‌ با تكيه‌ بر روش‌هاي‌ سنتي‌ امپراتوري، قصد داشت‌ ايران‌ را در زمره‌ مستعمرات‌ رسمي‌ انگليس‌ درآورد. با اجراي‌ قرارداد، ماليه‌ و ارتش‌ ايران‌ و به‌ تبع‌ آن‌ تماميت‌ كشور در اختيار انگليسي‌ها قرار مي‌گرفت. اجراي‌ اين‌ طرح‌ مستلزم‌ حضور نيروهاي‌ انگليسي‌ در ايران‌ و تقبل‌ هزينه‌هايي‌ بود كه‌ از ابتدا با مخالفت‌ بخش‌هايي‌ از حاكميت‌ انگلستان‌ مواجه‌ شد. برخلاف‌ اين‌ مخالفت‌ها، كرزن‌ طرح‌ خود را دنبال‌ مي‌كرد.
از همان‌ زمان‌ سياست‌ سابق‌ انگلستان‌ در ايران‌ كه‌ بر تقويت‌ گرايشات‌ گريز از مركز و تضعيف‌ حكومت‌ مركزي‌ استوار بود، تبديل‌ به‌ تقويت‌ حكومت‌ مركزي‌ و از بين‌بردن‌ گرايشات‌ گريز از مركز شد. شعار انگليسي‌ها و حاميان‌ داخلي‌ سياست‌ آنها ايجاد «دولت‌ مقتدر» و اولين‌ نشانه‌هاي‌ آن‌ نيز با متلاشي‌كردن‌ كميته‌ مجازات‌ و سركوبي‌ شورش‌ نايب‌ حسين‌خان‌ كاشي‌ نمودار شد.
لازم‌ به‌ ذكر است‌ كه‌ ايجاد ديكتاتوري منور و استفاده‌ از مشت‌ آهنين، شعار مشروطه‌خواهان‌ غرب‌گرا نيز بود كه‌ چند سال‌ قبل‌ از كودتا از طريق‌ روزنامه‌ كاوه‌ اشاعه‌ داده‌ مي‌شد. اين‌ دسته‌ از مشروطه‌خواهان‌ عمدتا در جريان‌ كودتا و پس‌ از آن‌ در زمره‌ همكاران‌ رضاخان‌ قرار گرفتند. آنان‌ تلاش‌ مي‌كردند با استفاده‌ از قدرت‌ نظامي‌ رضاخان، كليه‌ خواسته‌هاي‌ خود را در جهت‌ غربي‌كردن‌ جامعه‌ ايران‌ تحقق‌ بخشند.
قرارداد 1919 به‌ دليل‌ مقاومت‌ و مخالفت‌ گسترده‌ ملت‌ ايران، مخالفت‌ كشورهاي‌ ديگر و مخالفت‌ بخشي‌ از هيات‌ حاكمه‌ انگلستان‌ با شكست‌ مواجه‌ شد. هزينه‌ بالاي‌ حضور مستقيم‌ و آشكار انگلستان‌ در ايران‌ و خطرات‌ اين‌ مساله‌ كه‌ باعث‌ مواجهه‌ جدي‌ مردم‌ ايران‌ با استعمارگران‌ مي‌شد، از همان‌ ابتدا حكومت‌ هند بريتانيا، وزارت‌ مستعمرات‌ و شاخه‌هاي‌ اينتليجنس‌ سرويس‌ را به‌ مخالفت‌ با قرارداد كشاند.
اختلاف‌ ديدگاه‌ شخص‌ وزير خارجه‌ يعني‌ لردكرزن‌ با ساير اعضاي‌ كميته‌ شرق‌ كه‌ در سال‌ 1297ش‌ (1918 م) به‌ منظور بررسي‌ مسائل‌ ايران، قفقاز، افغانستان، تركستان‌ و سرزمين‌هاي‌ عربي‌ شرق‌ سوئز تشكيل‌ شده‌ بود، محدود به‌ جلسات‌ كميته‌ نشد و به‌ عرصه‌هاي‌ سياسي‌ و بيروني‌ نيز كشيده‌ شد. درگيري‌ اردشيرجي‌ --- سرجاسوس‌ انگلستان‌ در ايران‌ --- با حسن‌ وثوق‌الدوله، عاقد قرارداد 1919، گوشه‌اي‌ از بازتاب‌ نزاع‌ كانون‌هاي‌ قدرت‌ در انگلستان‌ بود كه‌ در ايران‌ بروز پيدا كرد.
مخالفان‌ كرزن‌ يعني‌ لرد بالفور، ادوين‌ مونتاگ‌ (وزير امور هندوستان)، دريدينگ‌ (نايب‌السلطنه‌ و فرمانفرماي‌ هندوستان)، سرهربرت‌ ساموئل‌ (نخستين‌ كميسر عالي‌ فلسطين) و جرج‌ چرچيل‌ (وزيرجنگ) معتقد به‌ دخالت‌ محدود در ايران‌ و كنترل‌ سياست‌ ايران‌ از طريق‌ حكومت‌ هند بريتانيا بودند. اين‌ گروه‌ به‌ نحو آشكاري‌ در ارتباط‌ با كانون‌هاي‌ صهيونيستي‌ قرار داشته‌ و نقشه‌ خاورميانه‌ را مطابق‌ با منافع‌ اين‌ كانون‌ها طراحي‌ كردند. فروپاشي‌ امپراتوري‌ عثماني، غصب‌ اراضي‌ فلسطين‌ و تشكيل‌ دولت‌ غاصب‌ اسرائيل، ايجاد حكومت‌ لائيك‌ در تركيه‌ و كودتاي‌ 1299 رضاخان‌ شمه‌اي‌ از اقدامات‌ اين‌ گروه‌ بود. اينان‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ كودتا بهترين‌ گزينه‌ در برابر قرارداد غيرعملي‌ 1919 بود كه‌ مي‌توانست‌ منافع‌ انگلستان‌ را در ايران‌ تامين‌ كند. آيرونسايد --- عامل‌ اجرايي‌ كودتاي‌ 1299 --- صراحتا اظهار مي‌دارد كه‌ «كودتا و تشكيل‌ يك‌ دولت‌ نظامي‌ و مقتدر از هر چيز ديگر براي‌ انگلستان‌ بهتر است.»
براي‌ آماده‌ كردن‌ زمينه‌هاي‌ كودتا، عوامل‌ انگلستان‌ از مدت‌ها قبل‌ دست‌ به‌ كار شدند. عده‌اي‌ وظيفه‌ داشتند با دامن‌زدن‌ به‌ بحران‌هاي‌ سياسي--- اقتصادي‌ وضعيت‌ كشور را بحراني‌ كرده‌ تا تشكيل‌ دولتي‌ مقتدر به‌ آرزويي‌ همگاني‌ تبديل‌ شود. ايجاد ديكتاتوري‌ نظامي‌ در كشوري‌ كه‌ هنوز پانزده‌ سال‌ از تاسيس‌ مشروطيت‌ در آن‌ نگذشته‌ بود، احتياج‌ به‌ زمينه‌سازي‌ گسترده‌اي‌ داشت. برخي‌ ديگر وظيفه‌ داشتند بانفوذ در بريگاد قزاق، قوه‌ نظامي‌ كودتا را تامين‌ كنند. اين‌ دسته‌ همچنين‌ وظيفه‌ داشتند از بين‌ نيروهاي‌ قزاق، فردي‌ را به‌ عنوان‌ فرمانده‌ نظامي‌ كودتا انتخاب‌ و به‌ افراد مافوق‌ خود معرفي‌ كنند. مجموعه‌ اقدامات‌ اين‌ گروه‌ها كه‌ شرح‌ آن‌ خواهد آمد، در نهايت‌ منجر به‌ وقوع‌ كودتا و روي‌ كارآمدن‌ دولتي‌ نظامي‌ در ايران‌ شد. موقعيت‌ و نفوذ انگلستان‌ در ايران‌ در آن‌ دوره‌ به‌ حدي‌ بود كه‌ هيچ‌ ناظر خارجي‌ و داخلي‌ تصور اين‌كه‌ بتوان‌ بدون‌ موافقت‌ آن‌ كشور دست‌ به‌ تغييرات‌ گسترده‌ در ايران‌ زد را به‌ ذهن‌ خود نيز راه‌ نمي‌داد.
سيطره‌ انگلستان‌ به‌ حدي‌ بود كه‌ حتي‌ تغيير نام‌ كوچه‌ها نيز با نظر آنها ميسر بود تا چه‌ رسد به‌ اين‌كه‌ قواي‌ قزاق‌ بخواهند بدون‌ اطلاع‌ آنان‌ دست‌ به‌ چنين‌ اقدامي‌ بزنند. حال‌ براي‌ روشن‌ شدن‌ دخالت‌ انگلستان‌ در كودتا به‌ بررسي‌ عملكرد اشخاص‌ و موسسات‌ وابسته‌ به‌ بريتانيا مي‌پردازيم.

1. سفارت‌ انگلستان‌ در ايران‌

سفير انگلستان‌ در ايران‌ مقارن‌ با كودتاي‌ 1299 فردي‌ است‌ به‌ نام‌ هرمن‌ كامرون‌ نرمن، او در زمره‌ اشخاصي‌ بود كه‌ مخالف‌ اجراي‌ قرارداد 1919 و موافق‌ انجام‌ كودتا بود.7
او درحالي‌ كه‌ به‌ دروغ‌ ادعا مي‌كرد هيچ‌ اطلاعي‌ از كودتا ندارد، صبح‌ سوم‌ اسفند به‌ ديدار احمدشاه‌ رفته‌ و از او مي‌خواهد به‌ كليه‌ خواسته‌هاي‌ كودتاگران‌ در اسرع‌ وقت‌ تن‌ بدهد و در پايان‌ تهديد مي‌كند كه‌ شايد فردا دير باشد.8 او ضمن‌ گزارشي‌ كه‌ براي‌ وزارت‌ خارجه‌ انگلستان‌ در همان‌ روز ارسال‌ مي‌كند، از اندرز دادن‌ شاه‌ براي‌ پذيرش‌ خواسته‌هاي‌ كودتاگران‌ و صدور فرمان‌ رئيس‌ الوزرايي‌ سيدضيأ صحبت‌ مي‌كند.9
ژرژ دوكرو --- وابسته‌ نظامي‌ فرانسه‌ در ايران‌ --- درخصوص‌ ادعاي‌ بي‌خبري‌ از وقايع‌ ايران، او را دروغگو مي‌خواند و مي‌نويسد: «كودتا به‌وسيله‌ عناصري‌ بسيار مطمئن‌ رهبري‌ شد عمليات‌ سريع‌ و تغيير ناگهاني‌ آن‌ شبيه‌ صحنه‌ تئاتري‌ بود كه‌ از قبل‌ تمرين‌ و برنامه‌ريزي‌ شده‌ باشد...» به‌ هر حال‌ پذيرش‌ كودتا و آرامش‌ و سكوت‌ انگليسي‌ها نشان‌دهنده‌ آن‌ است‌ كه‌ چنين‌ حركتي‌ منافع‌ انگليس‌ را مورد تهديد قرار نمي‌دهد. با وجود آن‌كه‌ اين‌ كودتا قرارداد 1919 را منحل‌ اعلام‌ نمود و با روسيه‌ رابطه‌ برقرار كرد، مقامات‌ بريتانيا بلافاصله‌ پيروزي‌ كودتا را... به‌ رهبران‌ كودتا تبريك‌ مي‌گويند.10
نرمن، به‌وسيله‌ حبيب‌الله‌ رشيديان‌ قبل‌ از كودتا با سيدضيأالدين‌ طباطبايي‌ گفت‌وگو مي‌كند. جلسات‌ آن‌ دو ادامه‌ پيدا مي‌كند و در دي‌ ماه‌ 1299 نيز جلسه‌اي‌ بين‌ آن‌دو با شركت‌ آيرونسايد، ديكسن، و كلنل‌ اسمايس‌ درخصوص‌ كودتا منعقد مي‌شود.11 نرمن‌ به‌ علت‌ مخالفت‌ با خواسته‌هاي‌ كرزن، بعد از كودتا از سفارت‌ انگليس‌ در ايران‌ بركنار و به‌ كشور خود فراخوانده‌ مي‌شود. حمايت‌هاي‌ نرمن‌ از سيدضيأ الدين‌ طباطبايي، به‌قدري‌ ناشيانه‌ بود كه‌ پرده‌ از روابط‌ پنهاني‌ او با رئيس‌ الوزراي‌ كودتا برمي‌داشت. او براي‌ تحكيم‌ موقعيت‌ سيدضيأ به‌ لرد كرزن‌ پيغام‌ مي‌دهد كه‌ «الغاي‌ قرارداد واجد معنايي‌ نيست؛ چراكه‌ سيد ضيأ محتواي‌ قرارداد را از طريق‌ افسران‌ و مستشاران‌ مالي‌ انگلستان‌ به‌ اجرا مي‌گذارد و قزاقخانه‌ را با افسران‌ انگليسي‌ تجديد سازمان‌ مي‌دهد.»12
فرد ديگري‌ كه‌ از سفارت‌ انگلستان‌ در كودتا دخالت‌ داشت، والتر الكساندر اسمارت‌ بود. او از دوره‌ مشروطه‌ در ايران‌ بود و در زمان‌ كودتا به‌عنوان‌ دبير دوم‌ سفارت‌ فعاليت‌ مي‌كرد. همكاري‌ او با عناصر افراطي‌ مشروطه‌خواه‌ مشهور بود و در جريان‌ كودتاي‌ 1299 با همكاري‌ كلنل‌ هيگ‌ و هنري‌ اسمايس‌ امور كودتا را هدايت‌ مي‌كرد. ملك‌الشعراي‌ بهار مدعي‌ است‌ قبل‌ از كودتا، اسمارت‌ نزد او رفته‌ و نظرش‌ را درخصوص‌ روي‌ كار آمدن‌ يك‌ دولت‌ قوي‌ و ديكتاتور جويا شده‌ بود.13 شب‌ قبل‌ از كودتا او، ستداهل‌ --- رئيس‌ سوئدي‌ نظميه‌ و از اعضاي‌ كميته‌ آهني‌ --- را احضار و به‌ او گوشزد مي‌كند كه‌ در صورت‌ ورود قواي‌ قزاق‌ به‌ تهران، نبايد در مقابل‌ آنها مقاومت‌ كنند.
سرهنگ‌ هنري‌ اسمايس‌ --- افسر رابط‌ ميان‌ نيروهاي‌ قزاق‌ و نيروهاي‌ انگليسي‌ مستقر در شمال‌ ايران‌ --- سومين‌ عضو سفارت‌ انگلستان‌ بود كه‌ دخالت‌ آشكاري‌ در كودتا داشت. امور قزاقخانه‌ پس‌ از قبضه‌ شدن‌ امور آن‌ به‌ نفع‌ انگليس، كلاً‌ در اختيار او بود. او همچنين‌ جزو كميته‌اي‌ بود كه‌ به‌ «كميته‌ كودتا» موسوم‌ شد.14 يحيي‌ دولت‌آبادي‌ معتقد است: اسمايس‌ انگليسي، دستوردهنده‌ و اداره‌كننده‌ اين‌ جنبش‌ است. سيدضيأالدين‌ طباطبايي‌ و رفقاي‌ كميته‌اي‌ او، قوه‌ ايراني‌ سياسي‌ او هستند و رضاخان، سرتيپ‌ قزاق‌ قوه‌ اجراكننده‌ نظامي‌ وي.15 اسمايس‌ با حضور در قزوين‌ موجبات‌ سپردن‌ فرماندهي‌ قواي‌ قزاق‌ به‌ سردارسپه‌ را فراهم‌ كرد و با همكاري‌ آيرونسايد، توانست‌ نيروي‌ قزاق‌ را براي‌ انجام‌ كودتا آماده‌ كند. اسمايس‌ و رضاخان‌ از دوستان‌ صميمي‌ هم‌ بودند.16
سر ادموند آيرونسايد --- ژنرال‌ ارتش‌ بريتانيا --- كه‌ وظيفه‌ خارج‌ كردن‌ نيروهاي‌ انگليس‌ از ايران‌ و اجراي‌ كودتا را برعهده‌ داشت، ديگر انگليسي‌اي‌ است‌ كه‌ در كودتا نقش‌ مهمي‌ دارد. او در خاطراتش‌ صراحتاً‌ از نقش‌ خود و نرمن‌ در بركناري‌ استاروسلسكي، فرمانده‌ روسي‌ قزاقخانه‌ كه‌ مانع‌ تسلط‌ انگليسي‌ها بر قزاقخانه‌ بود، و گماردن‌ رضاخان‌ به‌ جاي‌ وي‌ صحبت‌ مي‌كند. آيرونسايد درخصوص‌ كودتا و نامرئي‌ كردن‌ حضور انگلستان‌ در ايران‌ مي‌گويد: «من‌ هميشه‌ چنين‌ فكر مي‌كردم‌ حضور دولت‌ها مشكلي‌ بود كه‌ مي‌بايست‌ از ميان‌ برداشته‌ مي‌شد. فكر مي‌كنم‌ وقتي‌ كرزن‌ بدون‌ هيچ‌گونه‌ حادثه‌ ناخوشايند در برابر يك‌ عمل‌ انجام‌ شده‌ قرار گيرد، براعصاب‌ خود مسلط‌ خواهد شد.»17 همچنين‌ صراحتاً‌ مي‌گويد: «فقط‌ ديكتاتوري‌ نظامي‌ مشكلات‌ ما را حل‌ خواهد كرد.»18
آيرونسايد، مجري‌ سياستي‌ بود كه‌ حامي‌ صهيونيست‌ او چرچيل، در زمره‌ طراحان‌ آن‌ به‌حساب‌ مي‌آمد. بنابراين‌ وقتي‌ از ديكتاتوري‌ نظامي‌ صحبت‌ مي‌كند، خواسته‌هاي‌ افراد مافوق‌ خود را بر زبان‌ مي‌راند. خاطرات‌ آيرونسايد آكنده‌ از اطلاعات‌ مربوط‌ به‌ هماهنگي‌ او و اسمايس‌ با رضاخان‌ براي‌ انجام‌ كودتاست. او خود را معمار كودتاي‌ 1299 مي‌داند.19
غير از نامبردگان‌ فوق، افراد ديگري‌ نظير كلنل‌ هيگ‌ و هادلستون‌ نيز در كودتا شركت‌ داشتند كه‌ بعد از كودتا مورد تشويق‌ قرار گرفتند. در ميان‌ اين‌ افراد، مهمترين‌ و مرموزترين‌ چهره، سِراردشير جي‌ --- سرجاسوس‌ انگلستان‌ در ايران‌ --- بود كه‌ نقش‌ مهمي‌ در انتخاب‌ و تقويت‌ رضاخان‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ فرماندهي‌ قزاقخانه‌ و كودتاي‌ 1299 ايفا كرد. او براي‌ سازماندهي‌ شبكه‌ جاسوسي‌ انگلستان‌ در اواخر دوره‌ ناصري‌ به‌ ايران‌ آمد و از آن‌ زمان‌ تا پايان‌ عمر، نقش‌ فعالي‌ در تحولات‌ ايران‌ به‌ نفع‌ سياست‌ انگلستان‌ برعهده‌ داشت. انحراف‌ نهضت‌ مشروطيت‌ از اهداف‌ ديني‌ و ملي، تاسيس‌ لژ بيداري‌ و ترويج‌ بهائي‌گري‌ در ميان‌ زردشتيان‌ ايران، از جمله‌ اقدامات‌ اين‌ جاسوس‌ كهنه‌كار است.
35 سال‌ پس‌ از مرگ‌ وي‌ منتشر شود» به‌ نقش‌ خود در تربيت‌ رضاخان‌ براي‌ بدوش‌ گرفتن‌ مسووليت‌ اداره‌ ايران‌ اشاره‌ مي‌كند. بنابر اعتراف‌ اردشير جي، او از 1296 ش‌ (1917م) با رضاخان‌ آشنا مي‌شود. براساس‌ منابع‌ موجود، رضاخان‌ از 1291ش‌ (1913م) با شبكه‌ اردشير ريپورتر از طريق‌ ميرزا كريم‌ خان‌ رشتي‌ مرتبط‌ بوده‌ است. پس‌ از آشنايي‌ رسمي‌ اين‌ دو با يكديگر، اردشير جي‌ آموزش‌ رضاخان‌ را برعهده‌ مي‌گيرد و به‌ زباني‌ ساده‌ تاريخ‌ و جغرافيا و اوضاع‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ ايران‌ را براي‌ او تشريح‌ مي‌كند.
با آمدن‌ آيرونسايد به‌ ايران، به‌ دستور وزارت‌ جنگ‌ كه‌ در راس‌ آن‌ چرچيل‌ قرار داشت‌ و نايب‌ السلطنه‌ هند، اردشير جي‌ همكاري‌ نزديك‌ خود را براي‌ اجراي‌ كودتا با او آغاز مي‌كند و در همين‌ ارتباط، رضاخان‌ را به‌ او معرفي‌ مي‌نمايد.20 آيرونسايد نيز با اعتماد به‌ اردشير جي، براي‌ انجام‌ كودتا با رضاخان‌ همكاري‌ مي‌كند. براساس‌ روايتي‌ ديگر ظاهراً‌ وسيله‌ آشنايي‌ اردشير جي‌ با رضاخان، عين‌ الملك‌ هويدا، از سران‌ بهائيت‌ بوده‌ است‌ و عين‌الملك‌ در پاسخ‌ درخواست‌ اردشير جي، براي‌ معرفي‌ قزاقي‌ كه‌ شيعه‌ اثني‌عشري‌ خالص‌ نباشد، رضاخان‌ را به‌ او معرفي‌ مي‌كند.21

2. بانك‌ شاهنشاهي‌

نقش‌ مخرب‌ اقتصادي‌ بانك‌ شاهنشاهي‌ در غارت‌ ايران‌ بر اهل‌ نظر پوشيده‌ نيست. اين‌ ارگان‌ مالي‌ انگليسي‌ها كه‌ وابسته‌ به‌ خانواده‌ يهودي‌ ساسون‌ بود، در طول‌ دوران‌ فعاليت‌ خود در ايران‌ علاوه‌ بر غارت‌ اقتصادي، از ابزار اقتصاد در جهت‌ تامين‌ خواسته‌هاي‌ نامشروع‌ سياسي‌ بريتانيا نيز استفاده‌ مي‌كرد. بارزترين‌ نمونه‌ اين‌ عملكرد، در كودتاي‌ 1299 به‌ چشم‌ مي‌خورد. ايجاد مشكلات‌ مالي‌ براي‌ دولت‌هاي‌ ايران‌ قبل‌ از كودتا از سوي‌ بانك، باعث‌ بروز آشفتگي‌هاي‌ سياسي، اجتماعي‌ و امنيتي‌ در كشور شد. عدم‌ پرداخت‌ به‌ موقع‌ حقوق‌ كاركنان‌ دولت‌ و اجزاي‌ قزاقخانه‌ و ژاندارمري، باعث‌ تشديد نارضايتي‌ ميان‌ آنان‌ و ديگر اقشار مردم‌ شد. اين‌ بحران‌ مالي، سقوط‌ پي‌درپي‌ دولت‌ها را به‌ دنبال‌ داشت‌ و اداره‌ سياسي‌ جامعه‌ را با مشكل‌ مواجه‌ مي‌كرد. علاوه‌ بر اين، بانك‌ شاهي‌ كه‌ نبض‌ اقتصاد ايران‌ را در دست‌ داشت، در آستانه‌ كودتا باب‌ دادوستد را بر روي‌ مردم‌ بست‌ و با اعلام‌ اين‌كه‌ بانك، شعبه‌هاي‌ خود را تعطيل‌ كرده، از مردم‌ خواست‌ براي‌ دريافت‌ امانت‌هاي‌ خود به‌ بانك‌ مراجعه‌ نمايند و اسكناس‌هاي‌ خود را به‌ طلا تبديل‌ كنند. حمل‌ صندوق‌هايي‌ به‌عنوان‌ ذخاير مالي‌ بانك‌ در روز روشن‌ به‌ بنادر، باعث‌ اضطراب‌ مردم‌ شد و آنان‌ را نسبت‌ به‌ آينده‌ خود و كشور نگران‌ مي‌كرد.22
علاوه‌ بر اقدامات‌ فوق، تامين‌ مالي‌ كودتاچيان‌ از طريق‌ سيدضيأالدين‌ طباطبايي‌ كه‌ رابط‌ دولت‌ با بانك‌ شاهنشاهي‌ بود، باعث‌ تقويت‌ قواي‌ قزاق‌ و آماده‌سازي‌ آنها براي‌ انجام‌ كودتا شد.
در مراحل‌ مختلف‌ از آماده‌سازي‌ زمينه‌هاي‌ كودتا تا ورود كودتاچيان‌ به‌ تهران‌ و تشكيل‌ دولت، كمك‌هاي‌ مالي‌ بانك‌ شاهنشاهي‌ كه‌ رئيس‌ آن‌ مك‌موراي‌ از دوستان‌ نزديك‌ رضاخان‌ بود، گره‌گشاي‌ مشكلات‌ كودتاچيان‌ شد.

3. كميته‌ آهن‌ يا كميته‌ زرگنده‌

يكي‌ ديگر از سازمان‌هاي‌ وابسته‌ به‌ انگلستان‌ كه‌ در كودتاي‌ 1299 و تحولات‌ مربوط‌ به‌ آن‌ نقشي‌ اساسي‌ ايفا نمود، كميته‌ آهن‌ بود كه‌ شعبه‌ تهران‌ آن‌ به‌ دليل‌ فعاليت‌ در منطقه‌ زرگنده‌ به‌ كميته‌ زرگنده‌ معروف‌ شد. كميته‌ مزبور ابتدا توسط‌ كلنل‌ هيگ‌ انگليسي‌ در اصفهان‌ تاسيس‌ شد. همكار ايراني‌ او حسين‌ كي‌ استوان‌ بود. با توجه‌ به‌ نفوذ فوق‌العاده‌ انگلستان‌ در ايران‌ و نقش‌ آنها در عزل‌ و نصب‌ مقامات، كميته‌ آهن‌ خيلي‌ زود توانست‌ تعداد زيادي‌ از افراد جوياي‌ نام‌ و مقام‌ را به‌ عضويت‌ خود درآورد. اندكي‌ بعد از تاسيس‌ كميته، يحيي‌ دولت‌آبادي‌ از سران‌ متنفذ بابيه‌ به‌ كميته‌ مزبور پيوست‌ و مسووليت‌ تاسيس‌ شعبه‌ تهران‌ به‌ او محول‌ شد. به‌ دلايل‌ نامعلومي‌ نام‌ دولت‌آبادي‌ حذف‌ و شعبه‌ تهرانِ‌ كميته، موسوم‌ به‌ كميته‌ زرگنده، توسط‌ سيد ضيأالدين‌ طباطبايي، نصرت‌الدوله‌ فيروز و چند تن‌ ديگر تاسيس‌ شد. كميته‌ زرگنده‌ يا آهن، با دو هدف‌ عمده‌ آغاز به‌ كار كرد:
1) نابودي‌ جنبش‌ جنگل‌ 2) نفوذ در دولت‌ و قواي‌ نظامي‌ براي‌ به‌دست‌ گرفتن‌ اداره‌ كشور. ارتباط‌ نزديك‌ سران‌ كميته‌ با مقامات‌ سفارت‌ انگليس‌ نظير مسترهاوارد و اسمايس، حاكي‌ از هماهنگي‌ كامل‌ آنها در اجراي‌ نقشه‌هاي‌ منتهي‌ به‌ كودتاي‌ 1299 است. يحيي‌ دولت‌آبادي‌ در اين‌ خصوص‌ مي‌نويسد:
«در تهران‌ سفارت‌ انگليس‌ و كاركنان‌ ايراني‌ آنها كه‌ كميته‌ زرگنده‌ در راس‌ ايشان‌ واقع‌ شده‌ است، انتظار كودتا را دارند و در قزوين‌ اسمايس‌ انگليسي‌ مي‌داند [آگاه‌ است].»23
نفوذ اعضاي‌ كميته‌ در دولت، قواي‌ نظامي‌ و انتظامي، ادارات‌ و مجامع‌ و گروه‌هاي‌ سياسي، حكايت‌ از گستردگي‌ اقدمات‌ و فعاليت‌هاي‌ آنها دارد. صعود فتح‌الله‌ خان‌ اكبر بر مسند رئيس‌الوزرايي‌ در آستانه‌ كودتا و تشكيل‌ دولت‌ محلل‌ از برنامه‌هاي‌ كميته‌ بود و فتح‌الله‌ خان‌ اكبر، خود از اعضاي‌ كميته‌ به‌شمار مي‌آمد.24 عزل‌ استاروسلسكي‌ از فرماندهي‌ قواي‌ قزاق‌ و جايگزيني‌ رضاخان‌ به‌جاي‌ او نيز از اقدامات‌ كميته‌ بود كه‌ با موفقيت‌ به‌ انجام‌ رسيد.
در آستانه‌ ورود قواي‌ قزاق‌ به‌ تهران‌ وستداهل‌ --- رئيس‌ سوئدي‌ نظميه‌ --- كه‌ خود از اعضاي‌ كميته‌ آهن‌ بود، نيروهاي‌ دفاعي‌ تهران‌ را تشويق‌ كرد تا در مقابل‌ كودتاچيان‌ مقاومت‌ نكنند.25 كاظم‌خان‌ سياح‌ و مسعودخان‌ كيهان‌ از ديگر اعضاي‌ كميته‌ زرگنده‌ بودند و با نفوذي‌ كه‌ در قواي‌ ژاندارم‌ داشتند، توانستند امكان‌ هر نوع‌ مقاومتي‌ را در مقابل‌ كودتاچيان‌ ميان‌ نيروهاي‌ ژاندارم‌ از بين‌ ببرند. اين‌ دو كه‌ از افسران‌ ژاندارمري‌ بودند با همكاري‌ اسمايس‌ انگليسي‌ توانستند قواي‌ قزاق‌ را به‌ نفع‌ انگليسي‌ها تصفيه‌ كنند و نيروهاي‌ مستقر در قزوين‌ را براي‌ كودتا آماده‌ سازند. كاظم‌خان‌ سياح‌ در روز سوم‌ اسفند به‌عنوان‌ فرمانده‌ نظامي‌ تهران‌ وظيفه‌ داشت‌ رجال‌ سياسي‌ --- مذهبي‌ را براي‌ پيشگيري‌ از وقوع‌ هر نوع‌ مخالفت‌ و مقاومتي‌ دستگير كند. مسعودخان‌ كيهان‌ نيز به‌ وزارت‌ جنگ‌ كابينه‌ سيدضيأ رسيد كه‌ البته‌ دولتش‌ مستعجل‌ بود و زودتر از سيدضيأ از كار بركنار شد. كميته‌ مزبور كه‌ هيچ‌ شكي‌ در انتساب‌ آن‌ به‌ انگليسي‌ها وجود ندارد، با برنامه‌اي‌ دقيق‌ توانست‌ زمينه‌ را براي‌ كودتا و به‌ دست‌ گرفتن‌ زمام‌ امور مهيا نمايد. ايوانف‌ مورخ‌ روسي‌ درخصوص‌ كميته‌ آهن‌ مي‌نويسد:
«انگليس‌ها در تهران‌ براي‌ انجام‌ كودتاي‌ دولتي‌ فعالانه‌ كوشش‌ مي‌كردند. به‌ اين‌ منظور كميته‌اي‌ بسيار مخفي‌ و به‌ اصطلاح‌ آهنين‌ به‌ رياست‌ سيدضيأالدين‌ طباطبايي‌ كه‌ روابط‌ نزديكي‌ با انگليسي‌ها داشت‌ و روزنامه‌ رعد را منتشر مي‌ساخت‌ و با شركت‌ فيروزميرزا نصرت‌الدوله‌ تشكيل‌ دادند.26 احسان‌ طبري‌ نيز به‌ نقل‌ از لنچوسكي‌ --- مولف‌ امريكايي‌ --- مي‌نويسد: «سيدضيأالدين، مدير رعد، در تماس‌ نزديك‌ با ميسيون‌ انگليسي‌ بود. كميته‌ آهن‌ سازمان‌ مناسبي‌ بود كه‌ توانست‌ بين‌ سيد ضيأالدين‌ و آن‌ خونتاي‌ نظامي‌ قزاق‌ كه‌ از رضاخان‌ سردارسپه‌ حرف‌شنوي‌ داشتند، پيوند ايجاد كند.27 منطقه‌ امن‌ زرگنده‌ كه‌ منزل‌ سيدضيأ در آن‌ قرار داشت‌ و تحت‌الحمايه‌ انگليس‌ بود، محيط‌ مناسبي‌ براي‌ انعقاد جلسات‌ اعضاي‌ كميته‌ ايجاد كرد. پاره‌اي‌ از جلسات‌ نيز در ولي‌آباد منزل‌ آبكار ارمني‌ برقرار مي‌شد. ايپكيان‌ ارمني، آبكار ارمني، ماژور اسفنديارخان، عدل‌الملك‌ دادگر، سلطان‌ محمد عامري، ميرموسي‌ خان، ميرزا كريم‌خان‌ رشتي، ماژور مسعودخان‌ كيهان، كاظم‌ خان‌ سياح، معززالدوله، غفارخان‌ سالار منصور قزويني، دكتر منوچهرخان، سلطان‌ اسكندرخان، منصورالسلطنه، مودب‌ الدوله‌ نفيسي، سيدمحمد تدين، محمود جم‌ از اعضاي‌ كميته‌ آهن‌ بودند. محمدتقي‌ بهار ملك‌الشعرأ هم‌ گاهي‌ در جلسات‌ كميته‌ شركت‌ مي‌كرد.28

4. سيدضيأالدين‌ طباطبايي‌

پس‌ از وقوع‌ كودتا، احمدشاه‌ بناچار فرمان‌ رئيس‌الوزرايي‌ سيدضيأالدين طباطبايي‌ را امضا كرد.
سيدضيأ اصرار داشت‌ شاه‌ او را به‌عنوان‌ ديكتاتور ايران‌ منصوب‌ كند كه‌ شاه‌ اين‌ واژه‌ را در فرمان‌ نگنجاند. سيدضيأ، فرزند سيدعلي‌ يزدي، از روحانيون‌ عصر مظفرالدين‌شاه‌ و محمدعلي‌ شاه‌ است‌ كه‌ بين‌ مشروطه‌خواهي‌ و مخالفت‌ با آن‌ در نوسان‌ بود. او در نوجواني‌ به‌ انجمن‌ها و كميته‌هاي‌ مخفي‌ نظير كميته‌ جهانگير پيوست. در جريان‌ استبداد صغير نامبرده‌ به‌ جرم‌ بمب‌گذاري‌ در بازار تهران‌ تحت‌ تعقيب‌ قرار گرفت‌ و نهايتاً‌ به‌ سفارت‌ اتريش‌ پناهنده‌ و شش‌ ماه‌ در آنجا بست‌ نشست. پس‌ از فتح‌ تهران‌ توسط‌ مشروطه‌خواهان‌ او نيز مجدداً‌ در عرصه‌ سياسي‌ ظاهر شد و جريده‌ شرق‌ را منتشر كرد. به‌ دليل‌ مواضع‌ ضدديني‌ جريده‌ شرق، اعتراض‌ علما و مردم‌ مسلمان‌ برانگيخته‌ شد كه‌ منجر به‌ تعطيلي‌ شرق‌ گرديد. او اندكي‌ بعد روزنامه‌ برق‌ را منتشر كرد و پس‌ از توقيف‌ برق‌ به‌ انتشار روزنامه‌ رعد مبادرت‌ كرد.
حمايت‌ آشكار سيدضيأ از سياست‌هاي‌ انگلستان‌ به‌ويژه‌ قرارداد 1919، او را به‌عنوان‌ چهره‌اي‌ انگلوفيل‌ مشهور كرد. چاپ‌ 9 مقاله‌ در تاييد قرارداد 1919 اقدامي‌ متهورانه‌ در موافقت‌ با مستعمره‌ شدن‌ ايران‌ بود كه‌ توسط‌ سيدضيأ صورت‌ گرفت. همكار صميمي‌ سيدضيأ در رعد --- عين‌الملك‌ هويدا --- از سران‌ بهائيت‌ در ايران‌ و پدر اميرعباس‌ هويدا بود. با مطرح‌ شدن‌ تاسيس‌ شعبه‌ كميته‌ در تهران، سيدضيأ نامزد اصلي‌ تاسيس‌ كميته‌ زرگنده‌ در تهران‌ بود. با تشديد فشارهاي‌ اقتصادي‌ بانك‌ شاهنشاهي‌ نسبت‌ به‌ دولت‌هاي‌ ايران‌ او از سوي‌ انگليسي‌ها به‌عنوان‌ رابط‌ دولت‌ با بانك‌ شاهنشاهي‌ معرفي‌ شد. اين‌ امر كمك‌ بزرگي‌ به‌ پيشبرد طرح‌ كودتا كرد. جلسات‌ مكرر او با نرمن، اسمايس، اسمارت، آيرونسايد و اردشير جي‌ قبل‌ از كودتا آنان‌ را متقاعد كرد كه‌ وي‌ را به‌عنوان‌ رئيس‌ سياسي‌ كودتا انتخاب‌ كنند. از آن‌ پس‌ رفت‌ و آمد مكرر سيدضيأ به‌ قزوين‌ براي‌ گفت‌وگو و هماهنگي‌ با رضاخان‌ و رساندن‌ كمك‌هاي‌ مالي‌ بانك‌ شاهنشاهي‌ به‌ كودتاگران، منجر به‌ بازسازي‌ قواي‌ قزاق‌ و عزيمت‌ آنان‌ به‌ تهران‌ شد. او نه‌ تنها نزد ايرانيان، بلكه‌ نزد ناظران‌ خارجي‌ نيز به‌عنوان‌ فردي‌ انگلوفيل‌ شهرت‌ داشت.
كالدول‌ --- وزير مختار امريكا در ايران‌ درباره‌ سيدضيأ مي‌نويسد: «ساعت‌ به‌ ساعت‌ با سفارت‌ انگليس‌ رايزني‌ مي‌كند... درحقيقت‌ همه‌ مي‌دانند كه‌ وقتي‌ سردبير روزنامه‌ رعد بود مرتب‌ از انگليسي‌ها مقرري‌ دريافت‌ مي‌كرد... شهرت‌ دارد كه‌ او آلت‌ دست‌ صرف‌ سياست‌ انگليس‌ است.»29
اردشير جي‌ نيز در وصيت‌نامه‌ خود ضمن‌ تقدير از سيدضيأ اظهار مي‌دارد: «پيش‌ از آنچه‌ لازم‌ و يا مطلوب‌ بود تظاهر به‌ همگامي‌ با سياست‌ انگليس‌ مي‌كرد.»30 حضور سيدضياي‌ آشنا با سياست‌ در كنار رضاخان‌ براي‌ تحقق‌ موفق‌ كودتا لازم‌ بود، اما از آنجا كه‌ انگلستان‌ قصد داشت‌ با كودتا يك‌ دولت‌ نظامي‌ در ايران‌ مستقر كند، دولت‌ سيدضيأ بيش‌ از سه‌ ما نپاييد؛ او ايران‌ را به‌ قصد اروپا ترك كرد و سپس‌ در فلسطين‌ مستقر شد. مروري‌ بر آنچه‌ ذكر شد به‌ خوبي‌ نشان‌ مي‌دهد كودتا ساخته‌ لندن‌ بود و به‌منظور حفظ‌ منافع‌ بريتانيا در ايران‌ صورت‌ گرفت. حسين‌ مكي‌ در اين‌ خصوص‌ مي‌نويسد: «كودتا مسلماً‌ و بي‌ترديد ساخت‌ لندن‌ بود. لندن‌ براي‌ ساختن‌ كودتا دستگاهي‌ منظم‌ و وسيع‌ به‌ وجود آورد و نقشه‌ جامعي‌ كه‌ هم‌آهنگ‌ با سياست‌ عمومي‌ لندن‌ در شرق‌ باشد طرح‌ كرده‌ بود. دستگاهي‌ كه‌ كودتا را به‌ وجود آورد، به‌قدري‌ منظم‌ و ماهرانه‌ و بي‌صدا كار مي‌كرد كه‌ هيچ‌ كس‌ جز سازندگان‌ كودتا از اين‌ ابداع‌ مطلع‌ نشدند و چنان‌ نعل‌ وارونه‌ زدند كه‌ حريف‌ هم‌ از ظواهر امر كار فريب‌ خورد.»31 با استقرار رژيم‌ كودتا در ايران‌ سايه‌ شوم‌ ديكتاتوري‌ به‌ مدت‌ 57 سال‌ بر ايران‌ سايه‌ انداخت‌ و براي‌ اولين‌ بار در كشور ما رژيمي‌ به‌ قدرت‌ رسيد كه‌ منشأ قدرت‌ او بيگانه‌اي‌ متجاوز بود. در طي‌ سلطه‌ رژيم‌ پهلوي‌ بر ايران، استقلال‌ فرهنگي، سياسي، اقتصادي‌ كشورمان‌ دستخوش‌ اميال‌ بيگانگان‌ شد و هزاران‌ زن‌ و مرد ايراني‌ به‌ جرم‌ مقابله‌ با سلطه‌ بيگانه‌ به‌ شهادت‌ رسيدند. ميراث‌ رژيم‌ پهلوي‌ براي‌ ايران‌ وابستگي‌ به‌ بيگانگان‌ در تمامي‌ زمينه‌ها بود كه‌ جز با تكيه‌ بر استعمارگران‌ تحقق‌ پيدا نمي‌كرد و اين‌ نكته‌اي‌ بود كه‌ تا پايان‌ عمر رژيم‌ پهلوي‌ ادامه‌ داشت.

پي نوشت :

1- حسين‌ مكي، تاريخ‌ بيست‌ ساله‌ ايران، تهران، نشر ناشر، 1363، ج‌ 1، صص‌ 244 --- 250 (اولين‌ بيانيه‌ سيدضيأالدين‌ طباطبايي).
2- تاريخ‌ روابط‌ ايران‌ و انگليس‌ در دوره‌ رضاشاه، علي‌اصغر زرگر، مترجم: كاوه‌ بيات، تهران، انتشارات‌ پروين--- معين‌ 1372، ص‌ 75.
3- صورت‌ مذاكرات‌ مجلس‌ در دوره‌ چهاردهم‌ قانونگذاري‌ روز سه‌شنبه‌ 16 اسفند 1322، ص‌ 40.
4- منوچهر شوكت‌صدري، پنجاه‌ سال‌ سلطنت‌ بر دل‌ها. ناشر مستند، ص‌ 81.
5- كلارمونت‌ اسكراين، شترها بايد بروند، مترجم: حسين‌ ابوترابيان، تهران، نشر نو، 1362، صص‌ 54 --- 55.
6- دنيس‌ رايت، انگليسيان‌ در ايران، مترجم: غلامحسين‌ صدري‌افشار، تهران، دنيا، 1357، صص‌ ---17 18.
7- حسين‌ مكي، تاريخ‌ بيست‌ساله، كتابفروشي‌ محمدعلي‌ علمي، ج‌ 1، ص‌ 23.
8- استفاني‌ كرونين، ارتش‌ و حكومت‌ پهلوي، مترجم: غلامرضا علي‌بابايي، تهران، خجسته، ص‌ 156 - 157.
9- احمد آرامش، هفت‌ سال‌ در زندان‌ آريامهر، تهران، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب، 1358، ص‌ 28.
10- فصلنامه‌ تاريخ‌ معاصر ايران، شماره‌ 19 و 20، ص‌ 63.
11- احمد آرامش، همان، صص‌ 18 --- 19.
12- سيروس‌ غني، ايران‌ برآمدن‌ رضاخان‌ برافتادن‌ قاجار، مترجم: حسن‌ كامشاد، تهران: نيلوفر، 1377، ص‌ 211.
13- سيروس‌ غني، همان‌ ص‌ 203.
14- استناني‌ كروئين، هان، ص‌ 161.
15- روزنامه‌ خاطرات‌ عين‌السلطنه، به‌ كوشش‌ مسعود سالور و ايرج‌ افشار، تهران، اساطير، ج‌ 7، صص‌ 5722 5738--.
16- يحيي‌ دولت‌آبادي، حيات‌ يحيي، تهران، نشر تاريخ، ج‌ 4، ص‌ 227.
17- خاطرات‌ سري‌ آيرونسايد، تهران، موسسه‌ پژوهش‌ و مطالعات‌ فرهنگي‌ --- رسا، 1373، ص‌ 363.
18- همان، ص‌ 333.
19- همان، ص‌ 167.
20- ظهور و سقوط‌ سلطنت‌ پهلوي، تهران، موسسه‌ مطالعات‌ و پژوهش‌هاي‌ سياسي، 1369، صص‌ 148 و 151.
21- تاريخ‌ معاصر ايران، كتاب‌ سوم، موسسه‌ پژوهش‌ و مطالعات‌ فرهنگي، 1370، ص‌ 107.
22- حسين‌ مكي، همان، ص‌ 141./ حيات‌ يحيي، ج‌ 4، ص‌ 200.
23- حيات‌ يحيي، ج‌ 4، ص‌ 224.
24- همان، ص‌ 227.
25- حيات‌ يحيي، همان‌ ص‌ 288.
26- ميخائيل. س. ايوانف، تاريخ‌ نوين‌ ايران. ترجمه‌ هوشنگ‌ تيزابي‌ و حسن‌ قائم‌پناهي‌ [بي‌جا]، [بي‌نا]، 1356، ص‌ 43.
27- احسان‌ طبري، اوضاع‌ ايران‌ در دوران‌ معاصر، [بي‌جا]، [بي‌نا]، 1365، صص‌ 47 - 48.
28- سيروس‌ غني، همان، ص‌ 75 و حسين‌ مكي، همان‌ ص‌ 96 --- 97.
29- سيروس‌ غني، همان، ص‌ 205.
30- ظهور و سقوط‌ سلطنت‌ پهلوي، ج‌ 2، ص‌ 149.
31- حسين‌ مكي، همان، ص‌ ح.

منبع: سایت باشگاه اندیشه